Tuesday, July 27, 2010


مينويسم ، چون اعتقاد دارم فکر و ابزاری که آنرا منتقل ميکند بسيار قدرتمندتر و ماندگارتر از هر تفنگ و اسلحه ايست. فرهنگ ايران را تفنگ اسلحه نجات نداد، بلکه قلم فردوسی نجات داد، برابری سياهان و سفيدان در آمريکا را اسلحه به ارمغان نياورد، بلکه رهبر سياهی که با مردمش از رويا و آرزويش حرف ميزد به ارمغان آورد. آری ، اگر سلاح تو فقط اسلحه باشد ، با کشتن تو ، راه تو پايان ميآبد و برای هميشه ميميری، ولی اگر فکر و آرزويی را به مردم بدهی ، هميشه زنده خواهی ماند.
امروز مسيح زنده تر است يا سزار ؟ خيام و مولانا و فردوسی زنده ترند يا سلاطين و شاهان آن دوره ؟ افلاطون سقراط زنده ترند يا اسکندر ؟ جدای از اينها اگر ارسطويی نبود ، اسکندری هم نبود، اگر نيچه ی نبود ، هيتلری هم نبود...
و آنها اينرا ميدانند و برای همين از فکر کردن و فهميدن تو ميترسند،
اينهمه تلويزيون ،روزنامه، سيستم آموزشی... بی منظور نيست.



خوشبختی

بچه ها از يک کرم خاکی چنان لذتی ميبرن که هزار تا آدم بزرگ از بهترين ، بزرگترين ، خوشگلترين... چيز های دنياا نميبرن! چون ما هميشه دنبال بهتر و بيشتريم، اسير گذشت ه و آينده... ولی بچه ها اسير هيچ کدوم نيستن و با يه کرم خاکی خوشبختن،ما هم يه روزی خوشبخت بوديم...


Sunday, July 25, 2010

از ياد بردن حقيقت



A Soldier, A politician , a businessman , a woman , a man , rich, poor, Christian , Muslim , Jew , American , Chinese, Arab, Italian, black, white … before all of these we are all humans, disaster happens when we forget this simple fact, so whenever you think that you have forgotten this fact , say it again and again and again: we are all humans ...



يک سرباز، سياستمدار، تاجر، يک زن، يک مرد،فقير ،پولدار، مسيحی، مسلمان، يهودی، آمريکايی، چينی، عرب،ايتاليايی، سياه، سفيد... قبل از همهٔ اينها، همهٔ ما انسانيم، فاجعه وقتی بوجود ميآيد که ما اين حقيقت ساده را از ياد ميبريم. پس هر وقت فکر کردی که اين واقعيت ساده را فراموش کردی ، با خودت بگو ، هزاران بر بگو : ما همه انسانيم.




Wednesday, July 14, 2010

اولين باری که اسم موسوی رو شنيدم







اولین باری که اسم موسوی رو شنیدم ...
سال ۷۶ بود، که همه منتظر بودیم خاتمی بیاد ... من ۱۳، ۱۴ سالم بود،
برای خاتمی تبلیغ می‌کردم ، همون روزا پدرم بهم گفت اگر یک نفر بتونه برای ایران کاری کنه ، و بتونه توی روی این‌ها وایسه، آن موسویه (آن روزا نسل ما هیچ کسی‌ موسوی رو نمیشناخت منم نمیشناختم...) البته من از زندگی‌ و افتخارات ارتشی پدرم هم چیز زیادی نمیدونستم و فکر ميکردم که فقط سرهنگ و خلبان هليکوپتر بود، چون وقتی‌ سنم کم بود با عقیدتی‌ سیاسی مشکل پیدا کرده بود و اومده بود بیرون ...



بعد که بزرگتر شدم در ۱۸ سالگی توی دانشگاه ، از دوستانم که پدرنشون در ارتش بودند فهمدیم که پدرم کی‌ بود و حرفش چه معنی‌ داشت ... فرمانده عملیاتی نیرو هوایی‌ بود توی کلّ جنگ ، از زمان شاه بود ، نه اهل ریش بود و نه نماز ... ولی‌ چون بهش احتیاج داشتن ازش میخوان که بشه فرماندهٔ پادگان نیرو هوایی‌ در اصفهان .. که اونم میگه من نه نماز میخونم نه ریش میزارم، می‌خواین بیام.. که قبول می‌کنن .. ۲ بار سانحه میده ، که بهش میگفتن شهید زنده.. با صیاد شیرازی نقشه عملیات‌ها را میکشیدن که صیاد شیرازی مال نیرو زمینی‌ بود و پدرم هوایی‌ .. مثلا قالیباف از دستش ۲۰ سال پیش مدارک خلبانیشو گرفته ...بعد جنگ هم با آخوندی که در پادگان بود دعواش می‌شه و آن آخوند رو از پادگان ميندازه بيرون(بعد ها گفت که نمی گذاشتم آخوندا در کار پادگان دخالت کنند بر عکس بعضی ديگر از
فرماندهان، که آخريشون که خيلی پرو بود ، از پادگان انداختمش بيرون ... ) اونم از عقیدتی‌ سیاسی بود و میره زیر آب زنی‌ .. و بهش میگن یا ریش میذاری نماز میخونی میشی‌ فرمانده نیرو هوایی‌ ، و یا اینکه میای تهران پشت میز .. که اونهم همون سال (۶۹) استعفا میده ...


از بیشتر حکومتیان همیشه بد میگفت و از ریا و تزویرشون متنفر بود ... ولی‌ همیشه وقتی‌ اسم موسوی میامد با احترام ازش یاد میکرد و همیشه میگفت که توی هیچ کدام از کثافت کاریا نبود ، و آن روز ها، در شرایط بحرانی پشت جبهه و اقتصاد رو به خوبی کنترل کرد و اگه اقتصاد به مشکل بر میخورد ما جنگ رو میباختیم... جلوی دزدی را گرفت، زیر بار حرف زور نمیرفت ، راست میگفت و عمل میکرد و کوتاه نمی‌آمد ... ۴ ماه قبل از انتخابات دوباره بهم گفت که موسوی آدمی‌ نیست که کوتاه بیاد و یا زیر بار اینها بره ، و مثل خاتمی و رفسنجانی‌ ساکت نمیشینه ، و حرف حق رو می‌زنه و پاش وای میسته ... و هیچ نقطه ضعیفی هم نداره که بتونن ساکتش کنند ، آن روزا یادمه همه جور پیش بینی‌ و قضاوتی در مورد موسوی میکردن بدون اینکه بشناسن، هر جور اسم و تهمتی بهش زدن : سگ‌ زرد ، آدم کش ، دزد ، جیره خوار ، سوپاپ ، خر خامنه‌ای ... امروز بعد از یکسال فکر می‌کنم که همه میدونن واقعیت موسوی چی‌ بود.‬

Tuesday, July 6, 2010

اسلامی که جز نام چيزی ازش نمونده


داشتم مقاله اي رو ميخوندم از يک قاری قران ، که بعد ها به خاطر نظراتش در
مورد قران که با حرف هايی که صاحبان دين و حقوق بگيراش فرق داشت و به نفع آنها نبود
،و مورد غضب آنها قرار گرفت ، مثلاً در جايی گفته :
هيچ كس از قرآن لذت نمي برد. ما با تلاوت قرآن يا در هراسيم و يا در آرزوي بهشت. ما قرآن را به متني تبديل مي كنيم كه يا تشويق مي كند يا ارعاب. به هويچ و چماق (بدل مي كنيم). من مي خواهم قرآن را از اين زندان رها كنم تا يكبار ديگر مولد فرهنگ و هنري شود كه در جامعه ما خفه شده است.

نصر حامد ابو زيد

اين يه فرصتی شد که در مورد يک سری نکات جالب در مورد اسلام حرف بزنم,
اسلامی که من بهش اعتقاد دارم، اسلامی است که اگه 4 بار گفته بکشيد،
به جاش 220 بار نوشته رحمان و رحيم، بخشنده و مهربان. اسلامی که محمد وقتی
مکه رو گرفت ، با هيچ کدام از دشمنانش دست نزد اسلامی که ميگه اگر يک انسان بی گناه کشته بشه ، مثل اين است که يک ملت کشته شده و...
... اسلامی که مولانا ازش حرف ميزانه و اسلامی که وسيلهٔ يک سری نيست برای کسب قدرت و پول و ... چرا که هر چيزی اون وسيله باشه بدنام ميشه.
...
يکی از زيباترين حرف های محمد که من خوندم پيش بينی اين است که ، از اون اسلامی يه راه زندگی و نه يک اسم، فقط نامش ميمونه ... مسيح هم نزديک به اين حرف رو زده
در جايی که گفته روزی که من برگردم انقدر مسيحيت تغيير کرده که مسيحيان من رو نخواهند شناخت


قال
رسول الله:به زودی زمانی فرا میرسد که از قرآن جز ظاهر آن و از اسلام
جز اسم آن چیزی باقی نمیماند. مردم آن دوران مسلمان نامیده میشوند اما
دورترین مردم نسبت به اسلامند.ساختمان مساجدآنها آباد و پر رونق است،در
حالی که از جهت هدایت خراب وویران است دانشمندان در آن زمان بدترین
...دانشمندانی هستند که آسمان بر سر آنها سایه افکنده است هر گمراهی ...از
انها صادر میشود و به سوی انان باز میگردد. کافی8/



اينم در مورد اين انسان بزرگ

نصر حامد ابوزيد، متفكر ديني مصري، درگذشت

ابوزيد معتقد بود كساني كه با نسبي بودن قرائتهاي ديني مخالفند، با نفي عقلانيت بشري عملا پيام اصلي قرآن را نفي مي كنند

آقاي ابوزيد از جمله متفكراني بود كه نگاهي نوگرايانه به آموزه هاي ديني داشت و به همين دليل با مخالفت هاي شديدي از سوي متوليان رسمي دين اسلام روبرو بود.

يكي از اصلي ترين نظريات نصر حامد ابوزيد اعتقاد او به بشري بودن قرآن، كتاب مقدس مسلمانان بود. او همچنين مي گفت براي تفسير قرآن بايد از علوم رايج استفاده كرد.

آقاي ابو زيد اين نظريات خود را از جمله در كتابي كه با عنوان "معناي متن" كه به فارسي ترجمه شده است، مطرح كرده بود.

نظريات آقاي ابوزيد باعث شد كه مفتيان مصري در سال ۱۹۹۵ او را مرتد اعلام كنند و دادگاهي در مصر حكم كند كه همسر آقاي ابوزيد بايد از او جدا شود.

در پي صدور حكم ارتداد نصر حامد ابوزيد، گروه جهاد اسلامي مصر اعلام كرد آقاي ابوزيد را به قتل خواهد رساند و همين مسئله باعث شد نصر حامد ابوزيد در سال ۱۹۹۵ به همراه همسرش مصر را ترك كند.

او مدتي در مادريد، پايتخت اسپانيا، زندگي كرد و سپس به هلند رفت و تا پايان عمر در آنجا زندگي كرد.

نصر حامد ابوزيد دكتراي خود را در شته ادبيات عرب از دانشگاه قاهره گرفته بود و تا پيش از تبعيد خود خواسته از مصر، در همين دانشگاه تدريس مي كرد.

انتشار نظريات آقاي ابوزيد در ايرن هم با مسائلي مواجه بود.

در پي انتشار مصاحبه اختصاصي و مفصلي با نصر حامد ابوزيد در مجله كيان كه در اين مصاحبه نظرات آقاي ابوزيد در مورد قرآن مطرح شده بود، اين نشريه توقيف شد.

مجله كيان از شناخته شده ترين نشريات نزديك به روشنفكران ديني در ايران بود كه به ويژه در انتشار نظريات عبدالكريم سروش، متفكر ديني ايراني، نقشي محوري داشت.

درگذشت قرآن پژوهي كه تكفير شد

دنياي اسلام قرآن پژوهي را از دست داد كه روزگاري "مرتد" خوانده و همسرش به او "حرام" شد.

ماجراي جنجالي نصر حامد ابوزيد در سال 1992 و در هنگام تقاضاي او براي ارتقا از سمت دانشياري به استادي دپارتمان عربي دانشگاه قاهره آغاز شد.

او كتابها و مقالات خود را به كميته ارزشيابي دانشگاه ارائه كرد، اما چند تن از اعضاي كميته در جريان بررسي آثارش وي را متهم به "توهين" به اسلام كردند؛ اتهامي كه نه فقط موجب رد درخواست او شد بلكه پاي مدعيان ديگري را به ميان كشيد كه با استناد به قرائت خود از شريعت اسلامي توانستند در دادگاه مصر او را "مرتد" اعلام كنند.

كار به اينجا خاتمه پيدا نكرد. دادگاه تحت اين عنوان كه حامد ابوزيد "كافر" شده است ازدواج همسر مسلمانش را نيز باطل اعلام كرد.

اما اين همه خشم عليه كسي بود كه گفته مي شد در هشت سالگي حافظ قرآن بوده و در دوازده سالگي به اتهام ارتباط با اخوان المسلمين به زندان افتاده است. حامد ابوزيد تحت تاثير اين علقه هاي ديني بود كه به مطالعات اسلامي و زبان شناسي روي آورد. اما او به تدريج با فراگرفتن تئوري هاي ارتباطات و زبان شناسي، نظريات جديدي درباره فهم و تفسير قرآن ارائه كرد.
"پيامي از بهشت به زمين"

ابو زيد قرآن را كلامي آسماني مي دانست كه از همان لحظه اي كه بر زبان پيامبر جاري شد به كتابي انساني بدل گشت. او در كتاب خود مفهوم النص كه به فارسي تحت عنوان "معناي متن" منتشر شده مي نويسد: "قطعا اين پيامي از بهشت به زمين است، اما پيامي كه جداي از قواعد و واقعيات، ساختار فراگير اين واقعيات و مهمتر از همه چهارچوب هاي فرهنگي (جامعه) نيست."

به اعتقاد او خداوند براي سخن با بندگانش بايد خود را در سطح آنان "تنزل" دهد و با استفاده از نظام فرهنگي و لغوي موجود با آنها سخن بگويد.

هيچ كس از قرآن لذت نمي برد. ما با تلاوت قرآن يا در هراسيم و يا در آرزوي بهشت. ما قرآن را به متني تبديل مي كنيم كه يا تشويق مي كند يا ارعاب. به هويچ و چماق (بدل مي كنيم). من مي خواهم قرآن را از اين زندان رها كنم تا يكبار ديگر مولد فرهنگ و هنري شود كه در جامعه ما خفه شده است.

نصر حامد ابو زيد

ابو زيد با تاسي ازتوشيهيكو ايزوتسو اسلام شناس شهير ژاپني به بررسي هنجارها و عبارات قرآن پرداخت و اين نظريه را مطرح كرد كه خداوند به زباني سخن گفت كه واجد فرهنگ و واقعيات خاص و تاريخي اعراب بود.

اين فرهنگ و تاريخ را نبايد با عصاره پيام الهي اشتباه گرفت. بلكه با بهره گيري از تئوري و متدولوژي هاي زبان شناختي مي بايست وراي معاني تاريخ رفت تا بتوان پيام پيام دهنده را درك كرد.

او با تاثير پذيري از تاويل و هرمنيوتيك فيلسوفاني چون هانس گئورك گادامر به رابطه خاص و منحصر بفردي با قرآن قائل بود كه در اعصار و فضاهاي فرهنگي و اجتماعي گوناگون، متفاوت است. هيچ درك و تفسير قطعي، نهايي و يگانه اي از كتاب مقدس وجود ندارد.

به زعم ابوزيد كساني كه با نسبي بودن اين قرائت ها مخالفند با نفي عقلانيت بشري عملا پيام اصلي قرآن را نفي مي كنند. وي در كتاب مفهوم النص مي نويسد عبدالله بن عباس يكي از صحابه پيامبر و مفسرين مشهور قرآن تندر و رعد را به فرشته اي تشبيه كرد كه ابرها را با منجنيقي به حركت در مي آورد.
رهايي قرآن از "زندان حلال و حرام"

به گفته ابو زيد همه مسلمين در آن زمان مي دانستند كه متون مقدس تبييني از پديده هاي فيزيكي و بشري ارائه نمي دهد، بلكه اين بر عهده عقل بشري است كه به مطالعه و شناخت طبيعت و انسان بپردازد: "چنين دركي (از نقش عقلانيت) است كه مشخصا جزء مهمترين ريشه هاي دستاوردهاي علمي و فني دانشمندان مسلمان به حساب مي آيد." دستاوردي كه به گفته او مسيحيان از مسلمين اخذ كردند و بنيان رنسانس را گذاردند.

مي خواهم به امت مسلمان بگويم كه من مسلمان به دنيا آمده، مسلمان بزرگ شده و مسلمان زندگي كرده ام و انشا الله مسلمان هم از دنيا خواهم رفت.

نصر حامد ابوزيد

ابوزيد در تشريح رابطه اش با قرآن گفت بيش از سلفي ها كه خود را به "حلال و حرام" در متن محدود كرده اند به اين كتاب عشق مي ورزد. كتابي كه هنرهاي سمعي و بصري بي بديلي را خلق كرده، به گفته او امروز "ابزار" دست سياستبازان شده است:

"هيچ كس از قرآن لذت نمي برد. ما با تلاوت قرآن يا در هراسيم و يا در آرزوي بهشت. ما قرآن را به متني تبديل مي كنيم كه يا تشويق مي كند يا ارعاب. به هويچ و چماق (بدل مي كنيم). من مي خواهم قرآن را از اين زندان رها كنم تا يكبار ديگر مولد فرهنگ و هنري شود كه در جامعه ما خفه شده است."

ابو زيد با تمايز قائل شدن بين تاويل و تفسير نشان داد چگونه نسل اول متكلمين اسلامي همچون معتزله با بهره گيري از عقل به فهم قرآن همت گماردند. اما در قرون بعدي كه نقل جاي عقل را گرفت و تفسير جاي تاويل، اشاعره نقش استدلال عقلاني در فهم قرآن را انكار كردند و تاويل را نامجاز شمردند.

آنها معتقد بودند كه اگر بر اوصاف خداوند واژه هايي همچون بصير، رحيم و غيره بكار مي رود نمي توان از حد معناي لفظي آنها عبور كرد. اشاعره حتي در مورد بهشت و جهنم هم به همان صورت هاي آمده در قرآن اكتفا كردند و فراتر رفتن از آنها را جايز نشمردند و به اين ترتيب راه را بر يك نگرش فلسفي و عقلاني به دين بستند.

ابونصر در يكي از مهمترين كتابهاي خود بنام "الاتجاه العقلى فى التفسير" به دفاع از اين شيوه معتزله پرداخت و جهت گيري عقلي نسبت به قرآن يعني استفاده از دانش هاي بشري در فهم قرآن را نه فقط جايز بلكه ضروري شمرد.

او كه به سنت معتزله در ايران علاقه مند بود در ميان متفكرين ايراني نيز جايگاه و نفوذ ويژه اي داشت. علاوه بر "معناي متن" كتاب هاي ديگر او همچون "نقد گفتمان ديني" و "چنين گفت ابن عربي" به فارسي ترجمه شده است.

دادگاه تجديد نظر مصر سرانجام حكم ارتداد او را پس گرفت، اما ابو زيد از ترس افراطيون به هلند رفت و در دانشگاه ليدن به تدريس پرداخت. او روز دو شنبه در سن 67 سالگي در بيمارستاني در مصر در گذشت. جسد او قرار است در زادگاهش شهر طنطا به خاك سپرده شود.

ابو زيد در سال 2000 درمصاحبه اي گفت: "مي خواهم به امت مسلمان بگويم كه من مسلمان به دنيا آمده، مسلمان بزرگ شده و مسلمان زندگي كرده ام و انشا الله مسلمان هم از دنيا خواهم رفت."