Sunday, April 24, 2011

وصیت نامه برتولت برشت - به آیندگان

با خيلی از حرف هاش کاملا ارتباط برقرار ميکنم, بخصوص دو قسمت اول


وصيت نامه برتولت برشت ، به آيندگان

به آيندگان

.

راستي كه در دوره تيره و تاري زندگي مي كنم:
امروزه فقط حرفهاي احمقانه بي خطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بي احساسي خبر مي دهد،
و آنكه مي خندد، هنوز خبر هولناك را نشنيده است.
اين چه زمانه ايست كه
حرف زدن از درختان عين جنايت است
وقتي از اين همه تباهي چيزي نگفته باشيم!
كسي كه آرام به راه خود مي رود گناهكار است
زيرا دوستاني كه در تنگنا هستند
ديگر به او دسترس ندارند.
اين درست است: من هنوز رزق و روزي دارم
اما باور كنيد: اين تنها از روي تصادف است
هيچ قرار نيست از كاري كه مي كنم نان و آبي برسد
اگر بخت و اقبال پشت كند، كارم ساخته است.
به من مي گويند: بخور، بنوش و از آنچه داري شاد باش
اما چطور مي توان خورد و نوشيد
وقتي خوراكم را از چنگ گرسنه اي بيرون كشيده ام
و به جام آبم تشنه اي مستحق تر است .
اما باز هم مي خورم و مینوشم
من هم دلم مي خواهد كه خردمند باشم
در كتابهاي قديمي آدم خردمند را چنين تعريف كرده اند:
از آشوب زمانه دوري گرفتن و اين عمر كوتاه را
بي وحشت سپري كردن
بدي را با نيكي پاسخ دادن
آرزوها را يكايك به نسيان سپردن
اين است خردمندي.
اما اين كارها بر نمي آيد از من.
راستي كه در دوره تيره و تاري زندگي مي كنم.

در دوران آشوب به شهرها آمدم
زماني كه گرسنگي بيداد مي كرد.
در زمان شورش به ميان مردم آمدم
و به همراهشان فرياد زدم.
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
خوراكم را ميان معركه ها خوردم
خوابم را كنار قاتلها خفتم
عشق را جدي نگرفتم
و به طبيعت دل ندادم
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.
در روزگار من همه راهها به مرداب ختم مي شدند
زبانم مرا به جلادان لو مي داد
زورم زياد نبود، اما اميد داشتم
كه براي زمامداران دردسر فراهم كنم!
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت .
توش و توان ما زياد نبود
مقصد در دوردست بود
از دور ديده مي شد اما
من آن را در دسترس نمي ديدم.
عمري كه مرا داده شده بود
بر زمين چنين گذشت.

آهاي آيندگان، شما كه از دل توفاني بيرون مي جهيد
كه ما را بلعيده است.
وقتي از ضعفهاي ما حرف مي زنيد
يادتان باشد
از زمانه سخت ما هم چيزي بگوييد.
به ياد آوريد كه ما بيش از كفشهامان كشور عوض كرديم.
و نوميدانه ميدانهاي جنگ را پشت سر گذاشتيم،
آنجا كه ستم بود و اعتراضي نبود.
اين را خوب مي دانيم:
حتي نفرت از حقارت نيز
آدم را سنگدل مي كند.
حتي خشم بر نابرابري هم
صدا را خشن مي كند.
آخ، ما كه خواستيم زمين را براي مهرباني مهيا كنيم
خود نتوانستيم مهربان باشيم.
اما شما وقتي به روزي رسيديد
كه انسان ياور انسان بود
درباره ما
با رأفت داوري كنيد !

Sunday, April 10, 2011

راهی که جمهوری اسلامی رفت

راهی که جمهوری اسلامی رفت
من سنزم يا سفيد
من مسلمانم يا بی دين
به خودم ربط دارد،
تو سبزی يا سلطنت طلب
يا کمنيست
مسلمانی يا بيدين
هر چه هستی، باش به خودت ربط دارد
با تو بحث ميکنم،
اما با چماق رو را نخواهم زد
با تو حرف ميزانم
اما بهت بی احترامی نخواهم کرد
با تو مخالفت ميکنم
اما تو را به لجن نميکشم، به تو تهمت نميزنم
اگر من هم به تو تهمت بزنم، چه فرقی با احمد خاتمی و شريعتمداری دارم ؟ آيا فرق
فقط در ريش ماست ؟
اگر من به تو فحش بدهم چه فرق با مرتضوی و طائب دارم ؟ آيا فرق فقط قدرت داشتن يکی و نداشتن ديگريست ؟
نه، فرق در رفتار هاست نه در انسانها، نه در عقايدشان نه در قيافه شان، نه در
کراواتی بودن يا يقه اخوندی داشتن،
نه فرق در اين آست، که من به تو هر تهمت، دروغی ميزانم برای از راه بدر کردن تو يا نه
آيا من مخالفم را مسخره ميکنم ، توهين ميکنم ، اگر زورم رسيد با چماق ميزنمش يا منفی... يا اينکه او را و حق انتخاب او را
محترم ميشمرم.
فرقی بين کسی که برای ايران ضعيفی را ميکشد با کسی که برای اسلام ميکشد نيست
مهم نکشتن است
فرقی بين کسی که برای عقل بقيه را مسخره ميکند و توهين ميکند با کسی که برای خدا نيست
مهم مسخره نکردن است.

Friday, April 8, 2011

اشتباهاتی که تکرار ميکنيم

اهای سلطنت طلب، کمنيست، مخالفان حکومتی
فحش نديد، تهمت نزنيد، لقب نديد، مسخره نکنيد، انتقام نگيريد چرا که اگر اين روال شود،
خودت و اطرافيانت هم در آتشش خواهی سوخت،
ما همه از يک جنگليم.
ياد مجاهدين بيفت چگونه شاهی هارو کشتند
و وقتی روال شد چند سال بعد خود در آتشش سوختند.
اين راه رو مجاهدين و بعضی ديگر از انقلابيون 57 رفتند
آقا ی سبز کسی که تهمت نميزنه، و تفرق نميندازد رو حتی اگر با تو و عقيده ات مخالفت است رو
جدا نکن، و غير خودی ندون
اين همون راهی بود که جمهوری اسلامی رفت
و امروز به اينجا رسيديم.


رنج کشیدن مغز از بی‌عدالتی

رنج کشیدن مغز از بی‌عدالتی



به نظر می‌‌رسد هر چه جامعه انسانی مدرن‌تر می‌شود، انسان‌ها هم بی‌رحم‌تر می‌شوند. روانشناسان می‌گویند خشونت نوعی عملکرد ذاتی برای برقراری عدالت است. مغز انسان از بی‌عدالتی رنج می‌کشد و فرد با خشونت واکنش نشان می‌د‌هد.

پروفسور یوآخیم باور، متخصص ایمنی‌شناسی اعصاب و روان ‌می‌گوید: «متأسفانه انسان قادر است دست به هر کاری بزند!» پروفسور باور که در کلنیک دانشگاه فرایبورگ آلمان کار می‌کند معتقد است که انسان‌ها ذاتأ صلح‌جو و منصف هستند. وی می‌گوید ‎میل به حمله و رفتاری تهاجمی در زمره رفتار "محرک" انسان نیست.

حتی چارلز داروین، زیست‌شناس برجسته انگلیسی نیز معتقد بود انسان درکی غریزی از رفتار متعادل اجتماعی دارد و این غریزه است که بزرگترین نیروی محرک اوست.‎ در نتیجه می‌توان گفت انسان‌ها در اصل ترجیح می‌دهند به جای حمله به یکدیگر، باهم به تفاهم برسند‎.

پروفسور یوآخیم باور که کتاب‌های بسیاری در این مورد نوشته، معتقد است اگر این چنین نبود جامعه انسانی نمی‌توانست پایدار بماند و به رشد و تحولی این چنینی برسد. وی می‌گوید این هراس از کمبود است که بستر رشد خودخواهی و رفتار تهاجمی انسان را فراهم کرده است.

این ترس، خودخواهی و میل به حمله اما انسان را بیمار می‌کند. آمار رو به افزایش ناراحتی‌های روانی و بیماری روحی، نشانه بر هم خوردن تعادل زیستی انسانی است‌ در آرزوی همکاری، انصاف و زندگی اجتماعی است.

کودکان و نوجوانانی که  شخص مورد اعتمادی در زندگی‌شان ندارند بیشتر با خشنونت واکنش نشان می‌دهد

آخرین کتاب پروفسور یوآخیم باور با عنوان "مرزهای درد- از ریشه خشونت‌های روزمره تا روزگویی جهانی" در ماه آوریل وارد بازار می‌شود. پروفسور باور در مصاحبه‌ای با روزنامه "فرانکفورتر روندشاو" در مورد قانون "مرز درد" می‌گوید: «انسانی که مورد حمله فیزیکی قرار گرفته یا از کمبود یکی از نیازهای ضروری خود رنج می‌برد، درد می‌کشد.»

وی ادامه می‌دهد: «چنین انسانی دست به خشونت می‌زند. مغز انسان نه تنها از حمله‌ی فیزیکی، بلکه از بی‌عدالتی اجتماعی و تحقیر نیز درد می‌کشد. واکنش مغز در این حالت خشونت است.» از دید این متخصص ایمنی‌شناسی اعصاب و روان‌، خشونت رفتاری با ریشه‌ی غریزی است که عمل‌کرد آن ایجاد تعادل در روابط انسانی است.

پروفسور باور می‌گوید: «احساس تنهایی یا طرد شدن، حسی است که در طبیعت انسان به خطری بزرگ تعبیر می‌شود؛ خطری که با مرگ و زندگی ربط دارد. در چنین شرایطی، مغز موقعیت اضطراری اعلام می‌کند و فرد سعی می‌کند با توسل به خشونت خود را از این وضعیت نجات دهد.» پروفسور باور توضیح می‌دهد که به همین علت ضریب خطر بروز چنین رفتاری در میان کودکان و نوجوانانی که در زندگی‌شان شخصی مورد اعتماد ندارند بیشتر است.

"جابه‌جای" علت بروز خشم در جایی دیگر

پروفسور باور توضیح می‌دهد که خشونت همواره بستری دارد که در آن شکل می‌گیرد و ادامه می‌دهد: «در واقع، همواره پیامی از خارج موجب فعال شدن چنین وضعیتی می‌شود. اما خشونت همواره آنجا که باید خود را نشان نمی‌دهد. به این حالت جابه‌جایی خشم گفته می‌شود. این جابه‌جایی متأسفانه زیاد رخ می‌دهد. به عنوال مثال ممکن است مردی که در محیط کار خود مشکل دارد، در خانه همسرش را کتک بزند. اینجاست که خشم عملکرد خود اصلی خود یعنی واکنش در جهت برقراری تعادل از دست می‌دهد. »

پروفسور باور معتقد است که دنیایی که در آن همه انسان‌ها باهم برابر باشند هم تصوری منطقی نیست. به عقیده او مغز انسان تفاوت‌ها را می‌پذیرد و تا مرز مشخصی تحمل می‌کند. او این مرز را "مرز درد" نام گذاشته است و در تعریف آن می‌گوید: «این مرز جایی که خارج از درک عدالت و انصاف در مغز انسان است. از اینجا به بعد مغز دچار تهوع می‌شود و فرد با خشونت عکس‌العمل نشان می‌دهد.»

«هیچ انسانی بیمار روانی متولد نمی‌شود»

کسانی که از جنگ سود می‌برند احساس خشم دیگران را تحریف می‌کنند

Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: کسانی که از جنگ سود می‌برند احساس خشم دیگران را تحریف می‌کنندپروفسور باور، متخصص ایمنی‌شناسی اعصاب و روان ‌در کلنیک دانشگاه فرایبورگ می‌گوید: «فقیر بودن در حالیکه که دیگران دارا هستند، یعنی طرد شدن. چنین احساسی بستر خشونت را فراهم می‌کند. تحقیقات ما نشان می‌د‌هد مجازات "عامل بی‌عدالتی" ‎بخش "درک خوشبختی" را در مغز فرد فعال می‌کند. این مجازات اگر متناسب باشد، من شادی فرد را در این شرایط "عادلانه" می‌دانم. اینجا هم خشم در خدمت روابط انسانی است.»

حال سوال اینجاست که چرا برخی انسان‌ها با خشم بیمارگونه دیگران را آزار می‌دهند؟

پروفسور باور در پاسخ می‌گوید:«هیچ ‌کس بیمار روانی متولد نمی‌شود. ترس بسیار، مثل ترس از مرگ، می‌تواند موجب رفتار وحشیانه فرد شود. این نوع ترس می‌تواند درک غریزی انسان از انصاف را نه تنها کوتاه مدت بلکه برای همه عمر تخریب کند. هر نبرد نابرابر و هر جنگی مغز انسان‌هایی را که در آن شرکت کردند برای همیشه‎ تغییر می‌دهد.»

پروفسور یوآخیم باور تعریفی از چگونگی شکل گرفتن جنگ ‌دارد. او می‌گوید: «جنگ‌ نشان می‌د‌هند که خشم انسان‌ها قابل تحریف است. برای تحریف خشم، بایستی درک احساس بشردوستی یا "انسانیت" در فرد یا جمعی تغییر کند. وقتی از چنین حسی کاسته می‌شود، خشم شکل می‌گیرد. هدف تبلیغات منفی گسترده، تحریف این حس است. یعنی‎ ایجاد این تصور که فردی یا گروهی علیه شما هستند. در این حالت آرزوی مجازات رفتار غیرعادلانه شکل می‌گیرد. کسانی که از جنگ سود می‌برند چنین احساسی را به دیگران القا می‌کنند.»

پيروزی و شکست

بهترين و عميقترين راه استثمار يک ملت، جدا کردن آنها به دسته های مختلف و
ايجاد تفرقه و نفرت بين آنان است
، که به جای اينکه همگی باهم با تو , مشکل اصلی بجنگند،

انرژی خود را صرف مقابله و جنگ باهم ميکنند
.و و يا جدا جدا به جنگ تو خواهند آمد ، برای خواسته کوچکشان،
تا وقتی که آنها فقط برای
هم عقيده، هم رده ، هم نژاد و .. خود ميجنگند بخند و حکومت کن،

از روزی بترس که بيدار شوندو به جای جنگيدن برای مسائل جزيی خود
همه باهم
برای حقوق انسانی که همه ما در آن سهيم هستيم بجنگند.

برای آزادی زنان يا بهاييان يا مسيحيان
ميجنگند به جای جنگيدن برای آزادی همه ،
با اعدام قوم خود و عقيده خود ميجنگند،...
به جای جنگيدن با اعدام...
تنها شکسته ميشويم و باهم پيروز،